وقتی نیچه گریست 

20 مهر
وقتی نیچه گریست

در یک جمله نوشتن داستان با پستی‌ها و بلندی ها، سختی و آسانی همراه است. حال اگر هنر داستان‌نویسی با علم روانشناسی ادغام شود مشکلات دو چندان می شود. از طرفی نوشتن داستان های بلند به مراتب سخت تر از داستان های کوتاه است و همچنین هیچگاه نمی توان مسائل عمده روانشناختی و روان درمانی را در یک زمان کوتاه آن هم در قالب یک داستان به راحتی بیان نمود.  اروین دیالوم اما اروین د یالوم در کتاب وقتی نیچه گریست استادانه به این موضوع پرداخته است. اروین د یالوم از بعد یک روان‌شناس و مشخصا فردی زبده در امر نوشتن و هنر داستان نویسی شروع به نوشتن وقتی نیچه گریست کرد. مسلما مخاطبین این کتاب در کنار کتاب دوستان و دوستداران خواندن و نوشتن کسانی هستند که مشکلاتی روانشناختی رنج می‌‌برند و با خواندن این کتاب به اولین درس خود یعنی صبر در حل مشکلات به دلیل طولانی بودن … ادامۀ مطلب »

شاه دزد

18 مهر
دزد

بار اولی که دزد به خانۀ ما زد، کار کار همسایه‌مان بود که از پنجرۀ اتاق پذیرایی وارد خانه شد و تلویزیون ما را با ضبط و پخش ویدئو برد. دوتا نوار ویدئویی که پدرم در بازگشت از آمریکا با خود آورده بود را هم به همراه بقیۀ چیزها با خودش برد. دفعۀ دومی هم که دزد به خانۀ ما زد، کار کار برادرم بود که با صحنه‌سازی سرقت، جواهرات مادرم را دزدید. پدرم سر این موضوع خیلی شاکی بود، گله و شکایت می کرد که چرا حواستان به خانه نیست. میگفت: من این همه زحمت می کشم، این همه کار میکنم که اخر چی بشه، اینطوری دزد بیاد و همه رو ببره، اخر نمیشه که ، شب ها برای یک لقمه نون مجبورم هر کاری بکنم، هر چی سگ دو هست می زنم تا بتوانم شما ها رو راضی نگه دارم، بتونم پولی رو وارد خونه کنم. زن چند … ادامۀ مطلب »

زمین یخ زده

17 مهر
زمین یخ زده

نفسم پس می‌رود، از چشم‌هایم اشک می‌ریزد، دهانم بدمزه است، سرم گیج می‌خورد، قلبم گرفته، تنم خسته، کوفته، شل، بدون اراده در رختخواب افتاده‌ام. بازوهایم از سوزن انژکسیون سوراخ است. رختخواب بوی عرق و بوی تب می‌دهد. به ساعتی که روی میز کوچک بغل رختخواب گذاشته شده نگاه می‌کنم. ساعت ده روز یک‌شنبه است. سقف اتاق را می‌نگرم که چراغ برق میان آن آویخته، دور اتاق را نگاه می‌کنم، کاغذ دیوار گل و بتۀ سرخ و پشت گلی دارد. فاصله به فاصلۀ آن دو مرغ سیاه که جلو یکدیگر روی شاخه نشسته‌اند، یکی از آن‌ها تُکش را باز کرده مثل این است که با دیگری گفتگو می‌کند. این نقش مرا از جا درمی‌کند، نمی‌دانم چرا از هر طرف که غلت می‌زنم جلو چشمم است. روی میز اتاق پر از شیشه، فتیله و جعبۀ دواست. بوی الکل سوخته، بوی اتاق ناخوش در هوا پراکنده است. می‌خواهم بلند بشوم و پنجره را … ادامۀ مطلب »

سربازی و پارتی آموزشی

17 مهر
سربازی

داستان انتقالی سربازی رو براتون تعریف کردم. اگه یادتون باشه اول اون خاطره گفتم تو دروه آموزشی هم مثلا من پارتی داشتم و علی رغم اون جریان واسه ادامه خدمت بعد از آموزشی به پادگان ایرانشهر منتقل شدم. امروز خاطره پارتی خودم رو از دوران آموزشی براتون می‌گم. تمام داستان باز هم از اول اسفند ۱۳۹۶ شروع شد،‌البته اول اسفند ۹۶ که تعطیل بود پس از دوم اسفند شروع شد. روزی که من برای انتقال به پادگان محل خدمتم به مرکز وظیفه استان رفتم، تا اون روز هنوز جایی که باید می‌رفتم مشخص نشده بود و نیروی مازاد بودم -نیروی مازاد نیروی است که محل خدمت سربازی مشخص نیست و اولین جایی که نیرو نیاز داشته باشه یا اینکه جای خالی داشته باشه اعزام میشه، اگر هم هیچ کدوم از این دو مورد عملی نشن میری خونه تا دوماه دیگه برای خدمت آماده بشی. اون روز بعد خوندن اسامی نفراتی … ادامۀ مطلب »

سربازی و انتقالی

16 مهر
سربازی

از اندر حکایت های سربازی میشه به امریه انتقالی اشاره کرد، امریه‌ای که شاید خیلی‌ها در حسرت گرفتنش این در و اون در بزنن و به دنبال دریافتش سربازی شون تموم بشه تقریبا نصف از سربازی من هم به همین منوال گذشت. تمام داستان از ۰۱ شروع شد، جایی که دوره آموزشی قبل خدمت رو در اسفند ۹۶ در تهران داشتم سپری می‌کردم، به خیال خودم دنبال پارتی بودم و خاطرم جمع بود که پارتی کار خودشو می کنه؛ حتما حتما اون شهری که دلم می خواد هستم و نه جایی که ارتش قابل بدونه!! – حالا اگه فرصتی شد حتما داستان پارتی آموزشی و اتفاقات جالب اون دوران رو براتون تعریف می کنم- خلاصه ما با پارتی یا بی پارتی افتادیم تو وسط آفتاب سوزان ایرانشهر ( قابل توجه پیرانشهر نیست- ایرانشهر یکی از شهرهای استان سیستان و بلوچستان هی نگید ایرانشهر یا پیرانشهر) اوایل خدمت در ایرانشهر هم … ادامۀ مطلب »