شاه دزد

18 مهر

بار اولی که دزد به خانۀ ما زد، کار کار همسایه‌مان بود که از پنجرۀ اتاق پذیرایی وارد خانه شد و تلویزیون ما را با ضبط و پخش ویدئو برد. دوتا نوار ویدئویی که پدرم در بازگشت از آمریکا با خود آورده بود را هم به همراه بقیۀ چیزها با خودش برد. دفعۀ دومی هم که دزد به خانۀ ما زد، کار کار برادرم بود که با صحنه‌سازی سرقت، جواهرات مادرم را دزدید.

پدرم سر این موضوع خیلی شاکی بود، گله و شکایت می کرد که چرا حواستان به خانه نیست.

میگفت: من این همه زحمت می کشم، این همه کار میکنم که اخر چی بشه، اینطوری دزد بیاد و همه رو ببره، اخر نمیشه که ، شب ها برای یک لقمه نون مجبورم هر کاری بکنم، هر چی سگ دو هست می زنم تا بتوانم شما ها رو راضی نگه دارم، بتونم پولی رو وارد خونه کنم.

زن چند بار یه تو گفتم که اینقدر با ملوک خانم نگرد ، اخر مگه میشه بدون رد زدن دزدی کرد، خوب همون زن لامصبش بوده که رد طلا های تو رو گرفته و اخر شوهرش را سیزده بدری فرستاده خونه تا با خیال تخت هر چی داری را برداره ببره، مگه میشه مثه اون طلاها رو دوباره پیدا کرد.

تو الدنگ هم که هیچی ، برادرت اینقدر باد برش داشته اسم خودشو تو محله گذاشته خفاش شب ، جرات دزدی از جایی را نداره اومده از خونه باباش دزدی میکنه، خاک بر سر اینقدر هول شده کلید رو روی قفل سریع چرخونده ، کلید شکسته ، ای خدا نمیدونم چه معصیتی کردم که این گوسفندها باید بچه های من باشن ، اینا عرضه باز کردن یک در خونه یا ماشین ندارن چه برسه به اینکه بتونند کاری از پیش ببرند ، اخر یکاری کنید بتونم جلوی دوستا و همکارا سرم را بالا ببرم نه اینکه مایه سر افندگی من باشین، نمیگن یه عمر کار کردی، یه عمر به این اصغر انتر و اون داداشت حسین راه دزدی یاد دادی که اخر بیان از خودت بزنن که بگن دزد که از دزد میزنه شاه دزده، سگ تو روحتون.

پاراگراف اول متن از داستان آقای اسماعیل اصلانی الهام گرفته شده و داستان یک تمرین نویسندگی در انجمن ادبی و نویسندگی ایده بوده که در ۵ دقیقه الهام و نوشته شده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *